کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : سید هاشم وفایی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

گر شمیم غم و محنت به مشام آمده است            شـادی و هـلهلـه از مردم شام آمده است

هـمـره قـافـلـۀ عـتـرت یـاسـیـن تـا شـام            بر سـر نـیـزه سـر پـاک امـام آمده است


گرچه در صبح گهان است طلوع خورشید            خبر این است که خورشید به شام آمده است

با ملائک ز فـلک گریـه کنان جبـرائیل            در پـی دیـدن ایـن مـاه تـمـام آمـده است

مـادرش فـاطمـه از کرب و بـلا و کوفـه            پـی دیـدار گُـلـش گـام به گـام آمده است

گرچه خون می‌چکد از گردن و پایش، نگرید            رهـبـر قـافـلـۀ شـور و قـیـام آمـده است

اشکِ حـلقـه زده در دیدۀ او، پیـش امـام            پیر مردی که پی عـرض سلام آمده است

سخـن زیـنـب و سجّـاد پـی مـحـو سـتـم            ذوالفقاری است که بیرون ز نیام آمده است

ای وفائی بنگـر از همـه سو، خار غمی            پـی آزار گُــل خـیـــر اَنـــام آمــده است

: امتیاز

مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گشته سرتاسر چراغانی تمام شهر شام            من ندانم عـید قـربان است یا عید صیام

مرد و زن، پیر و جوان، در وجد و شادی و طرب            عترتی را اشک غم در چشم و خون دل به کام


اهل بیت مصطفی را جـامۀ ماتـم به بر            دخـتـران شـام را بر تن لـباس نـو تـمام

نیـزۀ عباس خـم گـردیده در حال رکوع            نـیزۀ فـرزند زهـرا مـانـده در حال قـیام

زینب کبرا به محمل، فاطمه در دامنش            رأس عباسش به پیش رو، کنارش دو امام

یک امامش در غل و زنجیر، بسته پا و دست            یک امـامش بر فـراز نیـزه‌ها دارد مقام

آتش و خاکستر و سنگ است در دست یهود            تا به یاد روز خـیـبر بـاز گـیرند انتـقـام

بود کی باور که روزی با سر پاک حسین            دختر زهرا اسیر آید به سوی شهر شام

گریۀ "میثم" نـثار رأس عـباس و حسین            شعلۀ فـریاد او تقـدیم قـلب خاص و عام

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا ابیات زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هرکه را بینم گرفته قطعۀ سنگی به دست            تا که از مهمان خود با سنگ گیرد احترام

یوسف زهراست روی ناقۀ عریان سوار            جای گل ریزد به فرقش آتش از بالای بام

از فـراز بام هر سنگـی که می‌آید فرود            بر سر فرزند زهـرا آوَرَد عرض سلام

مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه روز عید صیام و نه عید قربان است           چه روی داده که شام این همه چراغان است

زنـان شـام همه مـی‌زنند و می‌رقـصنـد           به هر که می‌نگرم سخت شاد و خندان است


میان هـلهلـه‌ها هـیجـده سـر است به نی           به هر سری نگـرم مثل ماهِ تابـان است

سری به نوک سنان می‌خورد لبش بر هم           عیان ز حنجر خشکش صدای قرآن است

چه روی داده که در دست شامیان طبل است           مگر سه سالۀ زهرا به شام مهمان است

سوار ناقه امامی است در غـل و زنجیر           که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است

دلا در آتـش غـم هـمچـو آفـتـاب بـسـوز           که سـایـبان اسـیـران سر شهـیـدان است

تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح           خـدای رحـم کـند آفـتـاب، سـوزان است

هـنوز بر لبـش آثـار تـشنـه گی پـیداست           هنوز آب به او، او به آب عطشان است

سر حـسین به بـالای نـیـزه قـرآن خواند           یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است

حـرامـیـان ستم پـیـشه کعـب نـی نـزنـید           به کودکی که تنش مثل بید لرزان است

ز دست دخـتـر زهـرا طـناب بـاز کـنـید           که او بر این اسرا یـاور و نگهبان است

زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم"           که جای گـنج الهـی به شام ویـران است

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چه روی داده که در دست شامیان سنگ است           مگر سه سالۀ زهرا به شام مهمان است

موضوع عدم حفظ حجاب اهل بیت در شام نه تنها صحت ندارد و دروغ است بلکه توهین به اهل بیت است؛ لذا بیت زیر حذف شد

نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است           حجاب دخـترکی گـیسوی پـریشان است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر           که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است

مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

شهر آبـستن یک فاجـعۀ سنگـین است            دامن عرش حق از خون جگر رنگین است

شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد            آه، ایـنـجـا چـقــدر کُـفـر، بــرادر دارد


مطربی مشق طرب دارد و هی می‌رقصد            شاعری شعر به لب دارد و هی می‌رقصد

شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است            شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است

توی این شهر که از زخم زبان لبریز است            توی این شهر که از چشم چران لبریز است

چـقـدر عـمـۀ سادات معـطـل شده بود            پشت دروازه ساعات معـطل شده بود

عاقبت شهـر پُـر از هلهله شد، واویلا            نــوبـت آمــدن قــافــلــه شـد، واویــلا

دلـقکان دور و بر قافـله می‌رقـصیدند            همه بر وضعـیت قـافـله می‌خـنـدیـدند

اســرا، آه در ایـنـجـا چـقـدر آشـفـتـنـد            خارجی، بس که به اولاد پیمبر گـفـتند

روز این شهرِ پُر فتنه عجب تاریک است            مردمش بی ادب و کوچۀ آن باریک است

آه، این قوم که نامـوس ندارد ای کاش            اُسـرا را سر بـازار نـیارنـد، ای کاش

سـر بـازار شـرر بـر دل ایـوب زدنـد            چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند

از رباب، آه ببین خون جگر می‌خواهند            همه از حرمله یک تیر سه پر می‌خواهند

قـافـله مـستحـق این هـمـه آزار نـبـود            که عبورش بدهـند از گـذر اهل یهـود

همه گـفتند که حیـدر شده امروز اسیر            دخـتر فـاتـح خـیـبر شده امـروز اسیر

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا ابیات زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شام با نـقـشـۀ ابـلـیـس هـماهـنگ شده            بام این شهر پُر از خار و خس و سنگ شده

وای، اینها چقدر سنگ به سرها زده‌اند            چوب طعـنه به لب زادۀ زهـرا زده‌اند

خیزران بود در اینجا به روی لب می‌خورد            سنگ تکفیر به پیشانی زینب می‌خورد

به طلبکاری خـیـبر همه سنگش بزنید            جای پیشانی حـیدر همه سنگـش بزنید

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ بحث کنیزی خواستن فقط یک مورد آن هم در مجلس یزید و بدون آگاهی از وضعیت اهل بیت بود نه در بازار و بطور عام؛ فروش اموال نیز در هیچ مقتلی نیامده و تحریفی جدید است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید.

سـر بـازار دل عـمه بجـوش آمده بود            چقدر دور حرم برده فـروش آمده بود

همه جا در سر بازار چنین پخش شده            خـاک پای پـسر سعـد شفـا بخـش شده

نعـل آن اسب که از پـیکـر آقـا رد شد            قیمتش سر به فلک برده شد و بی‌حد شد

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند            در کـنارش سر شش ماهۀ مولا دیدند

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی تغییر داده شد؛ بکار بردن کلمۀ بی ادب برای کوچه غلط می باشد

روز این شهرِ پُر فتنه عجب تاریک است            کوچه‌هایش چقدر بی‌ادب و باریک است

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است            هوای شام چرا اینـقـدر نفس گـیراست

لباس عـید به تن کـرده‌انـد مـردم شـام            فضای شهر چراغان و غرق تزویر است


نــوای هــلــهـلــۀ مـردمـان هـمـانـنــدِ            صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است

ز دست و پایِ گلی روی ناقه خون ریزد            حدیث غُربت او ناله‌های زنجیر است

چه غافـلند که بر اشک و آه ما خـندند            که در کمان دل خستگان همین تیر است

قـسـم بـه آیـۀ نـاب" لـیِـذهِـبَ عَـنـکُـم"            به روی نیزه سری از تبار تطهیر است

پـی هـدایـت مــردم ز روی نــی آیــد            نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است

به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا            هـنوز دشمن بیدادگـر زمین گیر است

مـس وجـود «وفایی» اگر که آوردی            غـبـار درگه این آستـانه اکـسیـر است

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ز بـام ها ز چه بـاران سنـگ می‌بـارد            به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دل می‌بـرد ز من نـظـر آسمـانی‌ات            قـربـان این هـمـه اثـر آسـمـانـی‌ات

خورشید من به نیزه تو تنها نمانده‌ای            دارد هـوای تـو قـمــر آسـمـانـی‌ات


بـا دیـدن مـلائـکـه بُـهـتـم نـمـی‌زنـد            سجـده کـنند اگر به سـر آسـمانی‌ات

گفتی خدا اسیری مان را نوشته است            جـانـم فـدای این خـبـر آسـمـانـی‌ات

هل من معین تو جگرم را کباب کرد            می‌سوزد عرش از شرر آسمانی‌ات

هر روز دخترت ز سرت می‌کند سوال            پـایـان نـدارد این سفـر آسـمانی‌ات؟

مهتاب هر شبم چه به روز تو آمده؟            زخـمی شده دو چـشم تر آسمانی‌ات

آقا رباب سیـنه‌اش از شیـر پُـر شده            حـالا کجاست گـل پـسر آسـمانی‌ات

: امتیاز

اهل بیت علیهم السلام در مجلس یزید

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چشمها بود و سرِ زادۀ زهرا در طشت            زخمها بود و دل زینب کبری در طشت

خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی:            خونِ لعلِ لب و دندان ثـنایا در طشت


اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر            و سر نیزه نشین بود مجزّا در طشت

آنکـه ابـرار به دورِ سرِ او می‌گـشتـند            ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت

سنگِ دروازه مبدل شده بر تـیرِ نگـاه            تهمت زشت کنیزی است معما در طشت

صوت قرآن برادر دل خواهر را برد            کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت

وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین            تا به امروز که دیده است مصلی در طشت

بین اطفال، سه ساله، به سرِ پنجه خود            خیره مانده ست به رخسارۀ بابا در طشت

آن مسیحی چو یقین کرد، مسلمانی نیست            مدح می‌کرد سرِ خون خدا را در طشت

این سر فخر بشر، زینت دوش نبی است            سر پاک پسر فـاطمه حـاشا در طشت

گـاه بر نـوک سنان و گهی ساکن دیر            گاه جای سر این سرور و مولا در طشت

یک طرف پرده نشین اهل و عیال سِتمند            یک طرف آل علی مضطرب، اما درطشت

جگـر پـاره، دل خـسـتـه، سـر بـبـریـده            همه اینهـاست مهـیایِ مهـیا در طشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ لازم به ذکر است که تلاوت سر مطهر سیدالشهدا در شهر شام و بر روی نیزه بوده است و نه در داخل مجلس یزید و داخل تشت. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا            داشت با آیۀ تطهیر چه غوغا در طشت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن موضوع تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. همانگونه که علما و مورخین در کتب تاریخ الامم والملوک ۵/۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۹۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۶۰؛ بحارالأنوار۴۵/۱۲۵؛  جلاءالعیون ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ۳۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۵۱۷؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح کرده اند خولی ملعون سر مطهر امام را در زیر تشت قرار داد نه در تنور خانه  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. 

گاه مهمان تنور است و گهی ساکن دیر            گاه جای سر این سرور و مولا در طشت

مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خـدا بـخـیـر کـنـد بــاز ازدحــام شــده            زمان روضۀ جانـسوز شهـر شام شده

تـمام شـهـر برای نـظاره جـمع شـدنـد            عـذاب حضرت زینب نگـاه عـام شده


یـهـودیـان بـه تـلافـی خـیـبـر آمـده‌انـد            زمـان سـنـگ زدن وقـت انـتـقـام شده

تمام صورت آقا بروی نی خون است            سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

خـدا کـند که نباشد درست این روضه            که آل فـاطـمه وارد به بـزم شـام شـده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع سوال از امام سجاد و پاسخ الشام الشام امام در هیچ کتاب معتبری نیامده است، ضمنا سنگ زدن به سر امام در شهر شام نیز مستند نیست. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟            تمام روضه خلاصه در این کلام شده

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من            چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من

با چه دلی می‌زنی بر لب من خیزران            کـز هـمه دل می‌بـرد نغـمـۀ قـرآن من


گر چه تحمل کنم ضربۀ چـوب تو را            تـاب مـرا می‌بـرد گـریـۀ طـفـلان من

تا که نگـاه افـکـنم بر رخ اطفـال خود            دور زنـد دم بـه دم، دیـدۀ گـریـان من

تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف            زینـب من می‌شود دست به دامان من

نالۀ من بر ملاست، مقتل من کربلاست            شــام بــلا آمــده شــام غــریـبــان مـن

با چه گـنه می‌کـنی لعـل لـبم را کبود؟            بر سر و صورت بس است زخم فراوان من

سـرم به شـام بـلا، زیـنـت طشت طلا            زیـر سـم اسـب هـا پـیکـر عـریـان من

طشت ز سوز درون سوخت و فریاد زد            چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من

سـوز دل اهل دل در نفـس میـثم است            در شرر شعر اوست ناله و افغان من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این چوب خیزران چه بهائی است دست تو            این است انتقام تو و ناز شصت تو؟

ای نا نجیب قافـله را بسته‌ای طناب            این خـوی ظالمانه دلیل شکـست تو


پاییـن تخت رأس بریده میان طشت            بالای تخـت قـهـقـهـۀ حال مست تو

آل عـلـی کـجـا و تـمـاشـای اَجـنَـبی            هرگـز نـمی‌شود حَـرمُ الله پَـستِ تو

مـا زادۀ پـیـمـبـرِ مـعـراج رفـتـه‌ایـم            امّا حرامزاده! به دوزخ نـشـست تو

از گفتنِ کنیز چه می‌جوید این خبیث            این میهـمان لعـنـتیِ مـی پـرست تو

زن های اهل بیت کجا مجلس شراب            ای نانجیب زاده همه بود و هست تو

بـی پـرده آوری حـرمِ اهـل بیت را            جائیکه هست پرده نشین، زیر دست تو

قرآن بخوان حسین که دفع بلا کنی            ما را رها ز این همه جور و جفا کنی

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود           ای زنان شهرِ شام این رسم مهمانی نبود

جشن و شادی پیش جمعی داغدار و دل غمین           این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود


پایکـوبی در کـنار رأس فـرزند رسولi           با نـوای سـاز، آیـیـن مـسـلـمـانـی نـبـود

ما که رفتیم ای زنان شام نفرین بر شما           ناسزا گـفـتن سزای صوت قـرآنـی نبود

مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گـل           دستۀ گـل غیر آن سرهای نـورانی نبود

ای زنان شـام، آتش بر سـر ما ریخـتـید           در شما یک ذرّه خُلق و خوی انسانی نبود

ای زنان شام، در اطراف مشتی داغدار           جای خوشحالیّ و رقص و دست افشانی نبود

ای زنان شام، گـیـرم خـارجی بودیم ما           خـارجی هم گـوشۀ ویرانه زنـدانی نبود

طفل ما در گوشۀ ویران، دل شب دفن شد           هیچکـس آگـاه از آن سـرّ پنهـانی نـبـود

ای سرشک شیعه شاهد باشد بر آل رسولi           کار میثم غیر مدح و مرثیه خوانی نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سنگ بـاران مسلمان آنهم از بـالای بام           این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود

زبانحال امام سجاد علیه السلام

شاعر : جواد حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

من بر این ماه که بر نیزه نشسته، پـسرم            پاره پــاره شده همچون لب بابا جگــرم

من جگــر پــاره آن بــزم شــرابــم والله            خیزران رنگ گرفت از لب زخـم پدرم


اینکه آتش به سرم ریخته شد دردی نیست            عکس رخساره نیلی است در این چشم ترم

لرزه بر پیکــرش افتاد کنیـزش خواندند            من خجالت زده از خواهر نیکو سیُــرم

خارجی و پــسر خــارجیان گفت به من            آنکه با زخم زبان کرده چنین خونجگرم

خواهر کوچک من گوشۀ ویران جان داد            هر سحر یاد همان غــربت وقت سحرم

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

اینکه آتش به سرم ریخته شد دردی نیست            عکس رخساره نیلی است در این چشم ترم

زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

طایـر وحی ام و گـردیده جدا بال و پرم           زخم ها مانده ز هر زخم زبان بر جگرم

منـم آن یـار سـفـر کـرده که تا شـام بود           سـر پـاک شـهـدا بر سر نـی هـمسـفـرم


مـردم شـام نخـنـدیـد که بر نـوک سنـان           می کـند گـریــه بـرایـم سـر پاک پــدرم

پـدرم کـشته شد اینک بگـذارید از شـام           عمه و خواهـر خود را به مدینــه ببـرم

خار وخاشاک و کف وکعب نی و سنگ بس است             نـزنـید این همه لبـخـنـد به زخـم جگـرم

سر بـابـا به سر نیـزه و من گام به گـام           با سـر و قـاتل و با عمۀ خود رهسپـرم

دل شب نافله می خـوانم و در حال نماز              سـر نــورانـی بـابـاست چـراغ سـحـرم

همه جا در شـرر نـالۀ "میـثم" پـیداست              شعـلۀ نالـه و سـوز جگـر و چـشم تـرم

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سنگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید        گریه کردند به حال من و بر زخم سرم

با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت            شسته شد حلقۀ زنجیر زاشک بصرم

زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به لب آه و به دل خون و به لب اشک بصر دارم         شدم چون شمع سوزان آب و آتش بر جگر دارم

دلم خون شد، نخندید ای زنان شام بر اشکم         که هم داغ برادر دیده، هـم داغ پدر دارم


کـنـد اخـتـر فــشانی آســمــان دیـده ام دائـم         که بر بالای نـیزه هیجده قرص قمر دارم

عدو دست مرا بست و اسیرم بُرد در کوفه         نشد تا جـسم بابایم، ز روی خاک بردارم

تمام عـمر هر جا آب بیـنم اشک می ریزم          من از لب های خشک یوسف زهرا خبر دارم

از آن روزی که ثار الله را کُشتند لب تشنه         به یاد کام خشکـش لحظه لحظه چشم تر دارم

مسافر کس چو من نَبوَد که همراهِ سرِ بابا           چهل منزل به روی ناقۀ عریان سفر دارم

از آن روزی که بالا رفـت دود از آشیان ما          دلی از خیمه های سوخته سوزنده تر دارم

همه از آب رفع تشنگی کردند غیر از من         که هرجا آب نوشم بیشتر در دل شرر دارم

اگر چشمت به آب افتاد "میثم" گریه کن بر من         که آتش در دل و جان بر لب وخون در بصردارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

عــدو دست مرا بست و اسیرم بُــرد در کـوفه        نـشـد تـا نـعـش بـابم را ز روی خاک بردارم

زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت            از سـوز درد تـازیـانه پـیـکـرم سـوخت

ازبسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن          عمامـه را بردار که موی سرم سـوخت


در خـاطـر من هـست که دیـروز طفلی            فریاد میزد عمه جـانم معـجـرم سوخت!

شام غـریـبان لحـظه های سخـت ما بود          در بـین آتـش جـا نـمـاز مـادرم سـوخت

آن لحظه که بی بی رباب ازعمق جان گفت:            زینب بیا که جامه های اصغـرم سوخت

بر نیـزه شـاه تشنه کامان تـشنه لب بود            با دیدن زخـم گـلـویش حـنـجـرم سوخت

در پیش چشم مردهای شهر چون شمع          دیدم که عـمه زینب من در برم سوخت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

وقتی که از نـیــزه سر شش ماهه افتاد           قلب رباب و عمه ها و خواهرم سوخت

وقایعی که در خصوص مصائب بین را حضرت رقیه گفته میشود در هیچ کتاب معتبری نیامده است و صحیح نیست

در راه از بس که رقیه بر زمین خورد         از سوز گریه دیده های اکبرم سـوخت

بدتراز این ها تا که سیلی بر رخش خورد           نـاگــاه دیـدم ســاقی آب آورم ســوخت

ترسیم حالات اهل بیت در شام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

اسـرار نـهـان را سر بـازار كـشیـدنـد           آتـش به دل عـتـرت اطـهـار كـشـیدند

دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست           نامـوس خـدا را سـوی انـظار كشیدند


با سوت وكف وهلهله ورقص و جسارت              دردِ دل مـا را همه جـا جـار كـشیـدند

تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر           بـا بـی ادبـی در بـر حـضّـار كـشیـدند

ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود              مـا را به سـوی مجلس كـفـار كشیـدند

ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند              بـر گـریـۀ ما قـهـقـهـه بـسـیار كشیدند

هر بار كه بی عـاری شان خنده بما زد           زخـمـی به دل حـیــدر كـرار كـشیـدند

ای سهل بگو ازصدقه سوخت دل مـا              خـون از جگــر احـمد مخـتار كشیدند

با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود              با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند

از مجـلس بیگانه به ویـرانه كه بردند              فـریـاد سـر عـصمـت دادار كـشـیـدند

مارا پس ازآن بزم شراب اشك نمانده              بس چوب به لب های گهـربار كشیدند

با رأس بـریــده سخـن این بـود دمادم            یك آیه بخـوان، كار به اغیـار كشیدند

این شام بلا لـكّۀ ننگی است به تاریخ            اسـرار نـهـان را سـر بـازار كـشیـدند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر علی الخوص کلمۀ بی آبروی اصلا در شأن اهل بیت نیست و توهین به معصوم است لذا حذف شد

بازار یهود آبروی اهل حـــرم رفت           از پیـــرهن پــارۀ ما كـــار كشیدند

از مردمشان هیزتر اینجا خــودشانند         خـون بـود كه ازچشم علمدار كشیدند

موضوع صدقه دادن در شهر کوفه بوده است نه شهر شام که البته وجود چنین اتفاقی حتی در کوفه نیز مورد نقد است.

ای سهل بگو ازصدقه سوخت دل ما            خــون از جگــر احمد مختار كشیدند

زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آیـیـنــه زاده ام کـه اسـیــر ســلاسـلـم            هجـده ستاره بر سـر نـیـزه مـقـابـلــم

ما را زدنـد مـثـل اسیـران خــارجـی            دارم هـزار راز نگـفـتـه در این دلـم


چشم همه به سمت زنان یا به نیزه هاست            غمگین ترین سوارۀ مجروح محـملم

آتش گرفـت گــوشـۀ عـمـامه ام ولی            زخم زبان به شعله کشیده است حاصلم

مایی که باغ های جنان زیرپای ماست            حالا شده خــرابــۀ این شهـر منـزلـم

داغ رقـیــه پیــر نـمـود اهـل بیت را            خـون لخته های کنج لبش گشته قـاتلم

: امتیاز

ترجمه خطبه امام سجاد در شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

جهـا نیان همه با پای جان به شـام روید          به مــسـجـد اُمـوی نـغـمـه خـدا شــنـویـد

نهـادِ مسجـدیـان سخت آمده بـه خـروش          صدای حضرت سجّاد می رسد بر گـوش


که ای تمام خلایق، بزرگ و کوچک شام          خدای داده به ما شش جلال و هفت مقام

هـرآنـچـه داده به مـا ذات قـادر مـتـعـال          کمال وعلم و فصاحت، شجاعت است و جمال

هـماره سیـنـه پـاکان به نـور ما رخـشیـد          خدا محـبّـت مـا را به مـؤمنـیـن بـخشـید

محـمّـد عربی خـتـم الانـبــیـاء از ماست          عــلـی، ولـیِّ خـدا شـاه اولـیـا از ماسـت

ز ماست جعـفر طیـّار و حمزه شیر خدا          که گـشـتـه بود مـلـقّـب به سـیّـد الـشـهـدا

حسن، حسین دو سبـط پیـامبر از ماست          امـیـد عـتـرت، مـهـدیِّ منتـظر از ماست

مــرا اگـر نـشـنـاســیـد بـا شــمـا گـویــم          که کیست جــدّ و پدر، چیست نام نیکویم

عـزیــز مـکّــه و دردانــۀ مــنــایــم مـن          سـلالـۀ حــرم و زمــزم و صـفــایـم مـن

مـنـم سـلالـۀ آن سـروری کـز امـر خـدا          بـلنـد کرد حجر را زجـا بـه دست و ردا

مـنـم عـزیـز گـرامی ترین طـواف کنـان          که گـفت تلبیه، حج کرد بهتـر از همگان

مـنـم ســلالـۀ آن رهـــبــر بـلـنــد وقــار          کـه شـد ز امـر خدا وند بـر بـراق سـوار

به سوی مسجد الاقصی زمکّه یافت خروج          وز آن مـقام به اوج فـلک گـرفت عروج

مـنم ســلالـۀ آن کس که بـُرد جبـرائـیـل           به اوج سـدره اش از امر ذات ربِّ جلیل

منـم  ســلالـۀ آن پــیـشـوای اهــل نـیـاز           کـه بـا مـلائـکـۀ آســمـان گُـذارد نــمــاز

مـنـم ســلالـۀ آن شـهــریــار کـشـور دل          کـه وحی گشتـه ز سوی خدا بر او نازل

مـرا ســلالــۀ پـاک مـحـمـّدی خـوانــنــد          مرا عـزیـز دل مـرتـضی عـلی خـوانـند

منم ســلالۀ آن کس که بین هر دو سـپاه           رسـانـد بـیـنی اشـرار را به خـاک سیـاه

هـمـان کـسی کـه به اثـبـات خـالق دادار          گـرفـت بـا دم تـیـغـش ز کـافـران اقـرار

مـنــم ســلالـۀ آن شـیــر قــادر مـتــعـال           که با دو نیزه، دو شمشیر کرده است قتال

مـنـم عزیز کسی کو به تیـغ شعله فروز          به جنگ بدر و به جنگ حنین شد پیروز

هـــمــان ولــیِّ خــــداونـــد قـــادرِ دادار          نگشت یک مژه بر هم زدن به شرک دچار

مـنـم که وارث پـیـغـمـبـران بُــوَد جــدّم           مـنـم کـه راهــبــر مـؤمـنـان بُــوَد جــدّم

به تیـغ، ریشه کن خیـل مشرکیـن گردید          امـیـر کـشـور اسـلام و مسلـمـین گـردید

چــراغ دیــدۀ اهــل جـهــاد بــود عــلـی          هـــمـاره زیـنـت کــلِّ عـبــاد بــود عــلی

بـه پـیـشـگــاه خـداونــدگـار عــزّ و جـلّ          ز اهـل بـیـت نـَبی بود در نـمـاز افـضـل

مـنـم  ســلالــۀ پــاک مــؤیّــد جــبــریـل          کـه بـود یـاور او در نـبـرد مـیـکـــائـیـل

مـنـم عــزیـز دل حــامـی مـسـلـمــانــان          کـه بــود در هـمــه احــوال یــاور آنــان

مــنـم سـلالـۀ نـیـکـوتـریـن امـام قـریـش          که بـود بـرتـر و بـالاتر از تـمام قـریـش

مـنـم سـلالـۀ اوّل کـسی کـه مـؤمـن بـود          ره خــدا، بـه کـنـار پـیــامـبــر پـیــمــود

مـنـم سـلالـۀ مـردی که  تـیـر داور بـود          همـیشـه حـامـل عــلـم خـدای اکـبـر بـود

سـخی، بزرگ، جـوانمرد، ابطحی، زیبا           صبور و سیّد وصوّام بود وپاک و رضا

دریـد ریـشه ی اصـلاب کـفـر را ازهـم           گسیخت یک سره شیرازه های ظلم و ستم

بـسـان شـیــر ژیـان با اراده ای مـحکـم           در آن میانه که می خورد نیـزه ها بر هم

بـه دشـمنـان خـداونـد حـملـه ور گـردید           چـو دانـه در وسـط آسیـا بشـان کـوبــیـد

بـه رزمـگـاه عراق و حجاز شـیـر نـبی           کـه مـکّـی و مـدنـی بـود، خیـفی و عقبی

نـمـوده مـاه جـمـالـش هـماره جلوه گری          مهـاجـری اُحدی بـود و بَـدری و شجری

بـه دودمـان عـرب مـقـتـدا و رهـبر بود          که از جلال و شرف وارث دو مشعر بود

یـگـانـه شیـر الـهی به فتح بـَدر و حُنیـن          ابــوالائـمـّه ولــیِّ خـدا، ابــوالـحـسـنـیـن

کسی که این همه داردجلال وفضل علی است          امـام خـلـق و ولـیِّ خـدای لـم یزلی است

مـنـم سـلالــۀ زهــرا، شـفـیـعـۀ دو سـرا          امــیـنــه فــاطـمـه، امّ الائــمـّـه الـنـُّجــبـا

منم سلالـۀ آن کس که شد به نی سـر او          گـلـوی تـشـنـه بریـدنـد سـر ز پـیـکـر او

منم سلالـۀ آن کس که شد بـرهـنـه تـنش          زدنـد زخـم، بـسی روی زخـم، بر بدنش

مـنم سـلالـۀ آن کو به خـونـش آغـشتـنـد          به قـتـل صبـر، نه یـکبـار، بارها کـشتند

مـنم سـلالـۀ آن کس  که قـلبـش آزردنـد          ســر بـریــدۀ او را بـه شـهـرهـا بُــردنـد

ز گـریـه کـرب و بلای دوباره بـرپا شد          دوبـاره مـشـت یـزیـد و یـزیـدیـان وا شد

الا حـقــیـقـت اســلام زنــده از سـخـنـت          سـر پـدر زده از دور بـوسـه بـر دهـنت

پــیـــام آور فــریــادهــای خـــون خـــدا           خـطـابـه ات ســنــد فــتـح سـیـّد الـشـهـدا

تــو از تــمـام شـهــیــدان پــیــام آوردی           قــیـام کـرب و بــلا را بـه شـــام آوردی

هـزار « میـثـم » ازعـهـده بـرنـمی آیـد           که لب به وصف تو وخـطـبۀ تو بگشاید

: امتیاز

ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام در شهر شام

شاعر : موزون اصفهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آنـان که بـرگـزیـد بـه عـالـم خـدایـشـان           دادنـد در خــرابــۀ ویـرانــه، جـایـشـان

آن ها که بود درگـهـشان تـکـیـه گاه خلق           خشت خرابه گـشـت، چرا متّـکـایـشان؟


قـومی که قُـوتشان ز نـعـیـم بـهشت بود           در راه شـام، خونِ جـگـر شـد غذایشان

آیـا بُـد ایـن یـتـیـم نـوازی کـه تـا یـزیـد           پُـر خون، سر بُـریـده فـرستد برایـشان؟

از کربلا به کـوفه و از کوفه تـا به شام           بود آه و نـاله، همـدم صبـح و مسایشان

بستـند اهل بیـت نـبـی را به یک طـناب           قـومی که بُـد یـزید لـعیـن، پـیـشوایشان

ذریـّه های فـاطـمه، گـل های بــاغ دیـن           از خار غـم پُـر آبـله شد از چه پایشان؟

«موزون» از این مصیبت جانسوز، لب ببند           رو اشک ریز، روز وشب اندرعزایشان

: امتیاز

ترجمه خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شام

شاعر : محمد رضا یاسری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـفـوذ خـطـبۀ زینـب نشـان اعجاز است          که چون خطاب علی بی نظیر و ممتاز است

زبـانگ خـطـبـۀ زیـنب یـزیـد می لـرزد          که رعـد صاعـقـۀ اهـرمن برانـداز است


بگفت از اینکه خدایت دو روز مهلت داد          گمان کج مبر ای دون، که برتو اعزاز است

تـو زاده طـلـقـایـی، که بر اریکـه مکـر          به خون بی گنهان دستت از ستم باز است

مگر زعدل تو باشد که دعویت شاهی است؟          که خود حریمت ازین گونه درخور ناز است

ولـیـک آل پـیـمـبــر، گـهـی بـه ویـرانـه          گهی به مجلس دونان، به غصّه دمساز است

تو پـارۀ تن آن کس کـشیده ای در خـون          که باب بارگهـت بر طـفـیـل او باز است

برای منصب موهوم یک دو روزه به ظلم          بـسی ستـمـگر دنـیـا پـرستت انـباز است

به ملک ومسند وجاه و جهان مشو مغرور          کـه بی دوام تـو را این اریـکـۀ ناز است

مقـام و مـلک تو برهم زند خدای عزیز          که عزّ و ذلّت هر قوم را سبب ساز است

ز خود تو جسم دریدی و پوست برکندی          که جاودانـه به دنـیا حسیـن جانـباز است

چه گویمت؟که دگر رفته طاقـتم ازدست          وگرنه حال، سخن را نه جای ایجاز است

سـپـاس داور یـکـتــا کـنـم کــز او ما را          شهـادت آخر کار و سـعـادت آغـاز است

«چمن» قلم چه تواند به مدح زینب گفت          که لـنـگ پـای خـیـال بـلـنـد پـرواز است

شد ار قیام حسینی به رنگ خون جاوید          قـیـام زیـنـبی اش نقـش جاودان ساز است

: امتیاز

ذکر مصائب حضرت زینب سلام الله علیها در کاخ یزید

شاعر : محمد سعید میرزائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هرگز نـدیده اند به عالـم، زن، ایـنچـنـین          خون خوردن، آن چنان و سخن گفتن، اینچنین

در قصر ظالمان به تظلّم، که دیده است؟          شیر آفـرین زنی که کند شـیـون اینچنین


زنـدان به بـوی نـافـله خـود بـهشت کرد          زیـنب، چراغ نالـه کـند، روشن اینچنین

هـرگوشه اش، پناه یتیمی دگر شده است          آری، بـود کـرامـت آن دامـن ایـنـچـنـین

پیش حسین، اشک و به قصر یـزید لعن          با دوست آنـچـنان و بَرِ دشـمـن ایـنچنین

گفت آنـچـنـان ظـریف، حدیث جـمال را          در چشم ظالمان که کند سوزن، اینچنین

دردشت دید آن تن دور ازسر، آن چنان          بر نیزه خواند آن سردوراز تن، اینچنین

آه  ای سر حـسیـن! چو مـه در پی توأم           خورشید من! به شام مرو بی من، اینچنین

ازخون، حجاب صورت خود کرده، یا حسین          جُز خواهرت که دیده به عفّت، زن اینچنین؟

: امتیاز